واشـــامه

گــاه نوشت های یک نیمچه مجری
سکانس اول
واشـــامه

این منم. فهیمه سادات حقانی
نه این وری هستم نه آن وری من فقط یک «اصولگرای اصلاح طلب»م و حامی سرسخت ولایت
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

مجری برنامه های مناسبتی و آیینی.
پل ارتباطی بین من و شما : F.haqani@chmail.ir

***
«واشامه» به معنای روسری و مقنعه است

دسته بندی نوشته هایم

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۵۳ ق.ظ

کلیپ تصویری"مادر،پرستار دلم"

کلیپ فوق العاده زیبای "مادر، پرستار دلم"

کاری از : سین.میم.ح

برای دانلود اینجـــــا کلیک کنید.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۵۳
سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۴۷ ق.ظ

"بهــــــــارم"


baharm

دانلود آهنگ بهارم

دانلود کلیپ

پیشکشی به همه ی مادران شهدا- فیلم شیار ۱۴۳ ( برداشتی از کلیپ تصویری مادر شهید صبوری)

شاعر: حامد زمانی- یاحا کاشانی
آهنگساز:  حامد زمانی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: شاهین منصوری، علی درخشنده
کاری از حزب الله سایبر

متن شعر:

(بزودی…)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۴۷
يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۰۲ ب.ظ

دغدغه ی جوانان طبسی،عدم همکاری مسئولین


ایده ی برگزاری اش  از اسفند 92 به ذهنمان خطور کرد. همه ساله برنامه هایی در کویر و مسجد شُکـر اجرا می شد اما این بار تصمیم گرفتیم هر طور شده یک جشن بزرگ به مناسبت سالگرد"شکست حمله ی نظامی آمریکا در طبس"در شهر و برای مردمان شهرمان برگزار کنیم.

آن هم نه یک جشن ساده، جشنی که سعی داشتیم در آن از هنرمندان خارج از شهر استفاده کنیم تا به همین بهانه هم یک برنامه ی مفید برای جوانان شهرمان باشد ،هم اینکه با خروجی مثبت و هدفدار برگزار شود.

مهم تر از همه اینکه این روز که در تقویم ها ثبت شده، تنها مختص طبس است. جایی که با شنیدن نامش لرزه بر اندام دشمنانمان می افتد.

رونمایی از کتاب "رستاخیز شن ها"، مصاحبه با اولین افرادی که در آن حادثه بودند،اجرای نمایش مرتبط به همین قضیه، شعر طبسی در مورد همین حادثه، و مهم تر از همه دعوت از خواننده ی ارزشی و محبوب کشورمان"حامد زمانی" ازجمله برنامه هایی بود که سعی داشتیم اجرائی اش کنیم.

اولین تیر را به سمت اداره تبلیغات اسلامی روانه کردیم، از طرح خیلی استقبال شد اما اتمام حجت شد که نه هزینه ای دارند که بدهند و نه امیدی دارند که بقیه ی ادارات همکاری کنند.

نا امید نشدیم، به شهردار وشوای شهر مراجعه کردیم، تشویقمان کردند، اما با کمی چانه زنی،بهانه گیری و حواله کردنمان به سمت سایرین،این باور را به ما القاء کرد که تمایلی به هزینه کردن در این خصوص ندارند.

با خودمان گفتیم از نهادهای خصوصی و سایر مشاغل طبس کمک می گیریم. هر جایی که فکرش را بکنید زیر پا گذاشتیم، بانک ها ی خصوصی، شرکت ها،نمایندگی های خودرو،رستوران ها، آتلیه ها، بیمه ها، هتل ها ...و ... و...و

اما هرجا می رفتیم ، دست از پا درازتر بر میگشتیم

باورمان نمی شد برای برنامه ای اینچنینی و با بازخورد مثبتی که خواهد داشت،این چنین بر خورد شود.


http://s5.picofile.com/file/8119926200/siArsyj_461.jpg

خلاصه اینکه تمام تلاشمان را کردیم،به هر جایی و هر کسی که می دانستیم رو زدیم،انواع و اقسام روش ها را امتحان کردیم اما در آخر، سر خانه ی اول رسیدیم.

در نهایت هم به این نتیجه رسیدیم که سنگین و رنگین بنشینیم سرجایمان و سعی کنیم فراموش کنیم که اصلا چنین روزی وجود دارد.

اما حرف پایانی:

بچه هایی که سعی در برگزاری این برنامه داشتند هدف و دغدغه یشان ایجاد محیطی سالم و برنامه ای مفرح و مفید برای جوانان و مردمان شهرشان بود،آن هم بدون هیچ مزدخواهــی.

ای کاش مسئولین کمی توجه و همکاری می کردند.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۰۲
جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۳۴ ب.ظ

نیستی...

نیستی احمدی نژاد که اگر بودی..

تو را متهم می کردند به اینکه خلاف عدالت عمل می کنی، و هزار حدیث و آیه و روایت می آوردند که یارانه ها باید بین همه ی اقشار جامعه تقسیم شود.

نیستی، که اگر بودی تا الان فریادشان گوش فلک را پُــر می کرد که دولت صدا و سیما را خریده انگار، هر شبکه ای را که می زنی ،همه از انصراف از یارانه حرف می زنند. از نماینده های متمول بگیر تا فوتبالیست های مفت خور.

نیستی که ببینی ،تعلیق سایت هسته ای، مذاکرات بی نتیجه و بردُ برد ،ادعاهای شاخ دار و بی احترامی های عجیب و غریب و... افتخار محسوب می شود.

نیستی که اگر بودی الان به جرم بستن دهان منتقدان و توقیف روزنامه ها و سایت های مخالفت هزاران بیانیه و نامه برایت می نوشتند .

این روزها عده ای فانوس برداشته اند و بدنبالت می گردند.

خلاصه اینکه حسابی جایت خالی ست ....


هر طور میل توست... باز هم سکـــوت کن.. حتما تو هم میدانی که حنایشان دیگر حتی برای طرفدارانشان هم رنگی ندارد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۴
يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۳۵ ب.ظ

حس ِ خوب

خیلی راحت بودند،شاید گمان می کردند دورشان عایقی است که دیگران نمی بینندشان،شاید هم...

یکی-دو دور زدم اما انگار نگاه هایم آن ها را به خود نمی آورد.

با تردید جلو رفتم، کمی می ترسیدم، نمی دانستم عکس العملشان چگونه خواهد بود.

سلام و علیک گرمی کردم و ورودشان به طبس را خوش آمد گفتم.

انگار بالاخره دوهزاریشان افتاده بود، روسری هایشان را جلوتر کشیدند.


http://s5.picofile.com/file/8119195176/anaj138056721674Eblp.jpg

نظرشان را در مورد طبس و آب و هوایش پرسیدم.

یکی از میانشان گفت: عالی ـه...هم آب و هواش هم شهرش..

گفتم: فروردین و اریبهشت ِ طبس،خوش آب و هواست.بقیه ی سال گرم و سوزان است.

خانم میانسالی که از همان اول با نگاه گرم و مهربانش مرا همراهی می کرد ادامه داد: بهتر از آب و هوای طبس،مردم خونگرم و بی آلایش طبس هستند که از همصحبتی با آن ها لذت می بریم.

گفتم: خدا را شکر، ان شاءالله که همیشه همینطور باشد.

......

در نهایت

برایشان سال خوبی را آرزو کردم و به راهم ادامه دادم.

گاهی انگار باید غیرمستقیم وارد عمل شد.شاید...


نویسنده: ف.سین.ح

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۵
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

یک تجربه ی خوب!

هندزفری در گوشش گذاشته بود و با اخم به دریاچه خیره شده بود،دو خانم مانتویی ِ باحجاب هم کنارش نشسته بودند. اما خودش، موهایی با مدل عجیب و غریب،آرایش غلیظ و ناخن هایی با لاک قرمز و ...

با خنده جلو رفتم و گفتم:

سلام، عیدتان مبارک،به طبس خوش آمدید...قصد داریم ان شاءالله امسال شهری بدون گناه(!) بسازیم،نیاز به همکاری شما داریم.

بزرگترش با لحنی خشک و جدی گفت: همین الان همکاراتون اومدن گفتن، در ضمن ما طبسی هستیم

وا رفتم سعی کردم خنده ام را حفظ کنم . گفتم: اِ؟ طبسی هستید؟خیلی خوب، سال خوبی داشته باشید...با اجـا..

پرید وسط حرفم و گفت: خانم محترم امر به معروف و نهی از منکر شرایط داره باید بلد باشی...

خوشم آمد، گفتم: شما شرایطش رو برام بگید.چطور بگیم که اثرگذار باشه؟

:اگه بخوام بگم تا شب باید بشینی و گوش کنی

:اگر برای شما مشکلی نیست،من تا هر وقت که شما بخواید اینجا می شینم و گوش می کنم.

در این میان دو مردی که در نیمکتی آنطرف تر از ما نشسته بودند نیز گاه گاهی غرولندی می کردند و باز به گفتگو با هم می پرداختند.

خانم مجحبه ی مانتویی شروع کرد: ببینید من خودم همیشه شیک می گردم،آخرین مدل ماشین،کیف و... رو دارم اما محجبه ام برای همینه که بچه های مدرسه ای که من در اون معلمم از من که تنها معلم مانتویی مدرسه ی آن ها هستم حساب می برند.

کمی از خاطراتش را گفت و من با سرتکان دادن و گاهی با تشویق کلامی او را همراهی می کردم.

دخترک هندزفری اش را از گوشش درآورد و رو به من گفت: هر کسی هم نمی تونه امر به معروف کنه باید خودش بی گناه باشه.

چشم هایم گرد شد، گفتم: عزیز دلم، چنین آدمی هرگز پیدا نمی شه، و از آسمون هم نمی افته ،انسان ممکن الخطاست، مومن آینه ی مومنه، من اشتباه شما رو می گم ،شما به من تذکر میدی، اینجوریه که جامعه ای آرمانی می سازیم...

توی هر قشری ، هر مدل آدمی پیدا می شه، اما دلیل نمی شه ما همه رو به یک چوب برانیم، ما باید خودمان خوب باشیم و خوبی ها رو ببینیم

دخترک که انگار یخش آب شده بود دوباره گفت: چادر برای من دست و پاگیره ،سختمه که چادر سرم کنه...

منتظر همین حرف بودم ، گفتم: من نگفتم چادر سرت کن عزیزم، گفتم فقط رعایت کن، طوری باش که من توجهم از آن سوی باغ به سمت ِ زیبایی ِ تو جلب نشه،من زنم،زیبایی ِ تو من رو به این سمت کشوند،و مرد خاصیتش اینه که عاشق ِ زیبایی و ظرافته ، پس توجه اون به تو بیشتر از من خواهد بود.


http://s5.picofile.com/file/8119065434/95975_442.jpg

زنان بغل دستی اش زمزمه کنان حرفم را تایید کردند.

دوباره لبخند زدم و از خانم معلم بخاطر توصیه هایش تشکر کردم،خیلی مهربان تر شدند و آن ها هم متقابلا تشکر کردند و من سبکبال از این که توانستم جایی حرفم را بزنم و به گفتگو بپردازم به ادامه ی کارم پرداختم.


نویسنده: ف.سین.ح

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۴۵
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ

محجبه ها فرشته اند

هنوز تلخی خبر شهادت شهید علی خلیلی از ذهن‌مان خارج نشده است؛ شهیدی که امر به معروف و نهی از منکر را در ۱۹ سالگی به تبعیت از فرمان رهبرش وظیفه‌ی خود دانست و چه مظلومانه پس از دو سال تحمل درد و رنج ناشی از حمله‌ی نابخردان و ضرب و شتم ناجوانمردانه‌ی ددمنشان، شربت شیرین شهادت نوشید.

و این شهادت و مظلومیت تلنگری بود برای کسانی که فراموش کرده بودند: «اگر ارزش‌ها عوض شوند، عوضی‌ها باارزش می‌شوند».

بسیجیان طبس امسال در اجرای طرح امر به معروف و نهی از منکر، شیوه‌ای نو به‌کار بستند و آن برگزاری ویژه برنامه‌ای باعنوان «محجبه‌ها فرشته‌اند» بود.

در قالب این ویژه‌برنامه از کودکان و نوجوانان محجبه‌ای که همچون رقیه(س) تاج بندگی بر سر نهاده‌اند با شاخه‌ای گل، کارت تبریک، تشکر شفاهی و یا گاهی با یک شکلات، تقدیر می‌شد.

و چقدر زیبا و دیدنی بود خنده‌ی شوق و صدای شادی‌شان که می‌گفتند: «برای حجابم این هدیه را گرفتم».

کاش این طرح در تمام طول سال تداوم یابد و ای کاش شعار «تذکر لسانی، وظیفه‌ی همگانی» سرلوحه‌ی زندگی همه‌ی دلسوزان و همشهریان قرار گیرد.

خاطرم هست در باغ گلشن شهرم پسر بچه‌ی نوجوانی کلمه‌ای نازیبا بر زبان آورد که بلافاصله نگاه‌های ملامت‌کننده و پرسش‌گر اطرافیان او را احاطه و خجالت‌زده کرد؛ یادمان باشد که هرگاه منکری اتفاق می‌افتد حداقل در حد یک نگاه، از خود واکنش نشان دهیم تا هم به دستورات دین‌مان عمل کرده باشیم و هم شریک شویم در ساختن جامعه‌ای اسلامی و بافرهنگ.

از دیگر اقدامات ارزنده‌ی ستاد امر به معروف و نهی از منکر طبس، برگزاری نماز جماعت در محوطه‌ی باغ گلشن این شهر بود که با استقبال خوب شهروندان و مسافران مواجه شد.


http://s5.picofile.com/file/8119020868/siqsBX_535.jpg

لینک خبر+عکس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۱۲
سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ق.ظ

دلم درد دارد...


بسم الله...

ناراحتم..دلم درد دارد...دیگر به چیزهای کوچک و جزئی فکر نمی کنم..

دلم می خواهد گوشه ای دنج و تاریک را گیر بیاورم و تا می توانم به مظلومیت دینم گریه کنم.

این روزها دغدغه ام شده آن واجب فراموش شده ای که رهبرم از آن یاد کرد.

آن واجبی که چون به آن عمل نکرده ایم، وضعمان این چنین شده است.

آن واجبی که قرآن به صراحت از آن یاد کرد و گفت : بر همگان واجب است.

اما ...

شاید علی را بشناسید.نوزده سالش بود،درست شب نیمه ی شعبان دو سال پیش با دوستانش از هیئت به خانه بر می گشت.

در بین راه به اراذل و اوباشی برخوردند که مزاحم دختر یا دخترانی با پوشش عادی شده بودند.

علی آقای طلبه که به خوبی با راه ها و شرایط امر به معروف آشنا بوده جلو می رود و از آنان می خواهد که دست از مزاحمت بردارند اما در نهایت با حمله ی وحشیانه ی اراذل و اوباش مواجه می شود که منجر به جراحت شدید و به اغما رفتن وی می گردد.

جالب اینجاست که 25 بیمارستان از پذیرفتن وی امتناع می ورزند و در آخر بیمارستانی خصوصی با دریافت 6 میلیون تومن پول نقد حاضر به پذیرش علی می شود.

علی طی این دو سال خیلی مظلوم واقع شد.مسئولین انگار فراموش کرده بودند که او در قبال چه کار بزرگی به این روز افتاده است.

و حالا پس از دوسال،دیروز علی خلیلی 21 ساله، دعوت حق را لبیک گفت و به مولایش حسین(ع) پیوست.

افسران -  گفتگوی منتشر نشده با شهید علی خلیلی


این روزها شجاعت امر به معروف و نهی از منکر در من زیاد شده.

این روزها دیگر ترسی از نگاه ها و حرف های مردمانی که کار مرا "زشت" می پندارند،ندارم.

این روزها رسیده ام به جواب حرفی که عده ای برای از سر باز کنی می زنند:"همه همین گونه اند."

این که یاران حسین(ع) هفتاد و دو تن بودند در برابر سیل لشگریان یزید(لعنت الله علیه) نشانه ی عمل اشتباه امام نیست...

بله در قرآن هم آمده است که اکثر مردم فاسقند،جاهلند،فکر نمی کنند و... ولی تو از گروهی باش که در قرآن گفته تعدادشان کم است که شکرگذارند،ایمان آورده اند و...

و من امروز با خدایم، با رهبرم و با شهیدان امر به معروف و نهی از منکر عهد می بندم که تا حد توانم در این راه قدم بردارم و ذره ای دست از آرمان هایم برندارم.

باشد که ثابت قدم بمانم


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۵