واشـــامه
گــاه نوشت های یک نیمچه مجری
و اما ما....
نه به فاطمه حساسیم....
نه به علی و ولایتش حساسیم....
نه حتی به حسین....حسین حسین هم اگر میگوییم،می گوییم که مردم بشنوند؛نمیگوییم که حسینی شویم
نه حتی به مهدی حساسیم، به امام زمان، به یار نزدیک تر از خودمان به خودمان
آری....شاید این روزها....
ژن حساسیت در ما منقرض شده است
دیگر به هر آنچه باید حساس...، حساس نیستیم، حتی به نام خدا....
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
و مـا چـه سـاده میـگـذریـم از ایـن سـاعـتــــ هـا
( والـعصـر ان الانـسـان لـفـے خـسر . . . . . . )
کـولـہ بارت را بــبنـد
شایـد ایــن چنـد سحر فرصتــــ آخــــر بـاشد
کـہ بـہ مقصد بـرسیـم
بشناسیـم خــــ ـــــدا را
و بـفهــمیـم کـہ یک عمر چـہ غــــافــل بـودیـم...
امّکلثوم میگوید: اوّل مغرب پدر وارد شد و به نماز ایستاد. من افطار را در طبقی برای او حاضر کردم. دو عدد نان جو بود، یک کاسة شیر و مقداری نمک سوده.
نماز علی(علیهالسّلام) که تمام شد، نگاهی به طبق کرد و گفت: برای من افطار حاضر کردی؟
عرض کردم: بلی.
فرمود: و برای من دو خورش گذاشتهای؟ چه وقت من دو خورشت مصرف کردهام؟ آیا نمیدانی من از پسر عمّ و برادرم رسول خدا متابعت میکنم؟
شروع کرد دختر را نصیحت کردن: دخترم هر کس در دنیا غذایش، پوشاکش و خوراکش نیکوتر، روز قیامت ایستادنش در محضر خداوند بیشتر است؟ ای دختر! بدان در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عذاب است. به خدا قسم اگر یکی از این دو خورشت را برنداری، افطار نمیکنم.
امّکلثوم میگوید: کاسة شیر را برداشتم. دو لقمه نان جو با نمک افطار کرد و بعد پدرم ایستاد به نماز و مرتّب نماز میخواند. گاهی به صحن خانه میآمد و نگاهی به آسمان میکرد. مضطرب بود. امّکلثوم میگوید: پیش پدر آمدم و گفتم: پدر! این چه حالی است که امشب در شما میبینم؟ این چه اضطرابی است؟
علی(علیهالسّلام) به من رو کرد و گفت: «وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ»؛ به خدا قسم! دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده؛ امشب همان شب است که به من وعده داده شده است،
«اللَّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ»؛ خدا! مرگ را بر علی مبارک کن.
دخترم! صبحِ امشب پدرت را شهید میکنند.
منبع:افسران جوان
جای تقدیر دارد که جمعی از مجریان کودک برای شاد کردن دل خانواده ها و مهم تر از آن کودکانی که عاشقانه دوستشان دارند، وقت می گذارند و از آن ها دلجویی می کنند.
اما...
عموهای ِ فیتیله ای
آرمیتا رضایی نژاد را می شناسید؟
علی احمدی روشن را چه؟
وقتی تلویزیون داشت مستندی در بارهی پدرش پخش میکرد علی کوچولو گریه میکرد..
تصور چشم های معصومانه یشان دلم را پاره پاره می کند ...
آرمیتا رضایینژاد به همراه علیرضا احمدیروشن در اجلاس جنبش عدم تعهد «سفیران صلح» لقب گرفتند.
این دو، فرزندان شهیدان هسته ای کشورمان هستند که دنیایی سراسر آرامش، صلح و مهربانی می خواستند! و آرزوهای روشنی برای مردم سرزمینشان داشتند!
شهدائی که از نسل عشق بودند و راهشان راه سرخ جهادی مقدس بود.
و حال من از عموهای فیتیله ای انتظار دارم که بوسیلــه ی فیتیله ی محبتشــان گوشه ای از زندگی این عزیزانی را که ما همیشه به آنان مدیون خواهیم بود ،به تصویر بکشند
پدران آرمیتا و علی فقط پدر آنان نبودند ، پدر مهربان و شهید همه ما دختران
وپسران ایرانی بودند ...اگر دشمن پدرانشــان را به شهادت رساند ما با
قطره قطره خون شهیدان پاکمان هزاران نهال میشویم و جوانه میزنیم و راه عزیزان
شهیدمان را ادامه می دهیم ....
در فتیله ی محبت نشان دهید که ما ایرانیان همیشه به شهیدان وطن و خانواده هایشان افتخــار می کنیم و ...
والسلام
پ.ن ۱:
توسط:سید مهدی | |||||||||||||||
اتفاقا من هم امروز رفتن فتیله ها به خانه اون بچه ای که فوت کرده بود رو دیدم، خیلی جالب بود ولی جای خالی برنامه ای برای علی و ارمیتاکوچولو رو هم حس کردم. ***
|