یک تجربه ی خوب!
با خنده جلو رفتم و گفتم:
سلام، عیدتان مبارک،به طبس خوش آمدید...قصد داریم ان شاءالله امسال شهری بدون گناه(!) بسازیم،نیاز به همکاری شما داریم.
بزرگترش با لحنی خشک و جدی گفت: همین الان همکاراتون اومدن گفتن، در ضمن ما طبسی هستیم
وا رفتم سعی کردم خنده ام را حفظ کنم . گفتم: اِ؟ طبسی هستید؟خیلی خوب، سال خوبی داشته باشید...با اجـا..
پرید وسط حرفم و گفت: خانم محترم امر به معروف و نهی از منکر شرایط داره باید بلد باشی...
خوشم آمد، گفتم: شما شرایطش رو برام بگید.چطور بگیم که اثرگذار باشه؟
:اگه بخوام بگم تا شب باید بشینی و گوش کنی
:اگر برای شما مشکلی نیست،من تا هر وقت که شما بخواید اینجا می شینم و گوش می کنم.
در این میان دو مردی که در نیمکتی آنطرف تر از ما نشسته بودند نیز گاه گاهی غرولندی می کردند و باز به گفتگو با هم می پرداختند.
خانم مجحبه ی مانتویی شروع کرد: ببینید من خودم همیشه شیک می گردم،آخرین مدل ماشین،کیف و... رو دارم اما محجبه ام برای همینه که بچه های مدرسه ای که من در اون معلمم از من که تنها معلم مانتویی مدرسه ی آن ها هستم حساب می برند.
کمی از خاطراتش را گفت و من با سرتکان دادن و گاهی با تشویق کلامی او را همراهی می کردم.
دخترک هندزفری اش را از گوشش درآورد و رو به من گفت: هر کسی هم نمی تونه امر به معروف کنه باید خودش بی گناه باشه.
چشم هایم گرد شد، گفتم: عزیز دلم، چنین آدمی هرگز پیدا نمی شه، و از آسمون هم نمی افته ،انسان ممکن الخطاست، مومن آینه ی مومنه، من اشتباه شما رو می گم ،شما به من تذکر میدی، اینجوریه که جامعه ای آرمانی می سازیم...
توی هر قشری ، هر مدل آدمی پیدا می شه، اما دلیل نمی شه ما همه رو به یک چوب برانیم، ما باید خودمان خوب باشیم و خوبی ها رو ببینیم
دخترک که انگار یخش آب شده بود دوباره گفت: چادر برای من دست و پاگیره ،سختمه که چادر سرم کنه...
منتظر همین حرف بودم ، گفتم: من نگفتم چادر سرت کن عزیزم، گفتم فقط رعایت کن، طوری باش که من توجهم از آن سوی باغ به سمت ِ زیبایی ِ تو جلب نشه،من زنم،زیبایی ِ تو من رو به این سمت کشوند،و مرد خاصیتش اینه که عاشق ِ زیبایی و ظرافته ، پس توجه اون به تو بیشتر از من خواهد بود.
زنان بغل دستی اش زمزمه کنان حرفم را تایید کردند.
دوباره لبخند زدم و از خانم معلم بخاطر توصیه هایش تشکر کردم،خیلی مهربان تر شدند و آن ها هم متقابلا تشکر کردند و من سبکبال از این که توانستم جایی حرفم را بزنم و به گفتگو بپردازم به ادامه ی کارم پرداختم.
نویسنده: ف.سین.ح
چه خوبه کسانی که به عنوان امر خدمت میکنند حداقل اطلاعاتی داشته باشن که بتونند توجیه منطقی داشته باشن تو خاطره شما مخاطباتون یه جورایی منطقی به نظر میرسند....
بارها از مادرم شنیدم که به خاطر تذکر لسانی ،باهاشون برخورد بدی شده .....شاید هم نتونستن اونجوری که باید شاید برخورد داشته باشن... این شاید مربوط به همون نکته ی بود که در بالا گفتم (نداشتن حداقل اطلاعات)...
بازم به شما تبریک میگم بخاطر تعصبتون برای همه چیزایی که یه جورایی یه شیعه باید بهش افتخار کنه و رهروش باشه
به امید اونروز
یا حق