واشـــامه

گــاه نوشت های یک نیمچه مجری
سکانس اول
واشـــامه

این منم. فهیمه سادات حقانی
نه این وری هستم نه آن وری من فقط یک «اصولگرای اصلاح طلب»م و حامی سرسخت ولایت
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

مجری برنامه های مناسبتی و آیینی.
پل ارتباطی بین من و شما : F.haqani@chmail.ir

***
«واشامه» به معنای روسری و مقنعه است

دسته بندی نوشته هایم
شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ق.ظ

دو دختر...

دو نفر بودند. دو تا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند.دور و برشان پر بود از نیرو اما نه خودی.

عکس / زنان در جبهه جنگ

هیچ کاری نمی شد برایشان کرد. خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها. حلقه محاصره ی میدان مطهری تنگ تر می شد.
رفتیم پشت بام یک ساختمان.

دو نفر بودند. دو تا دختر که راه عراقی ها را آن همه مدت سد کرده بودند. فشنگ هاشان هم تمام شده بود گویا. خون خون مان را می خورد. باید برایشان کاری می کردیم .
عراقی ها دیگر شلیک نمی کردند.
می خواستند بگیرندشان، زنده!
دیگر رسیده بودند به میدان که دو تا صدا آمد.
تق...
تق...
لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت هم دیگر. آنها دو نفر بودند . دو تا دختر که توی حوض خالی میدان مطهری دراز کشیده بودند. (1)


1. کتاب پرنیان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۶

نظرات  (۱)

مخواستن زنده بشوگرن چکارشو کنن