واشـــامه

گــاه نوشت های یک نیمچه مجری
سکانس اول
واشـــامه

این منم. فهیمه سادات حقانی
نه این وری هستم نه آن وری من فقط یک «اصولگرای اصلاح طلب»م و حامی سرسخت ولایت
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

مجری برنامه های مناسبتی و آیینی.
پل ارتباطی بین من و شما : F.haqani@chmail.ir

***
«واشامه» به معنای روسری و مقنعه است

دسته بندی نوشته هایم
شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۹ ق.ظ

حق الناس!

آمده ایم لب جوی آب تا هم تفریحی کنیم و هم به قول یارو گفتنی،"شامی بزنیم".

سکوی قبل از ما دو جوان از ماشینشان پیاده می شوند و آماده می شوند تا آتشی براه اندازند برای جوجه کباب کردن.

از همان اول  به این قضیه بدبین هستم. حس می کنم تا دقایقی دیگر دود همه جا را فرا خواهد گرفت.

حدسم درست از آب در آمد. باد به کمک آمده بود و دودها را به سوی ما و خانواده های بعد از ما روانه می کرد.

چند باری هم ما و هم خانواده های دیگر کوتاه و گذرا اعتراضمان را نسبت به این قضیه اعلام کردیم .اما...

چند دقیقه ای همینطور داشتیم دود نوش جان می کردیم که یکی از پسرها به سمت ما آمد و گفت :" شرمنده ، کنتورات برداشته، کاریش هم نمی شه کرد."

آقایان خانواده ی ما در پاسخ : " مشکلی نداره، چاره ای نیست، دیگه چه می شه کرد؟ "

ما خانم ها   :|

چند دقیقه ی دیگر هم گذشت و بالاخره دود ها خوابید ...

اما با پیدا شدن سر و کله ی دوستان پسران جوان باز مشغول برپاکردن بساطشان بودند که برای آن ها هم جوجه کباب کنند. شاید هم می خواستند قلیانشان  را چاق کنند، مطمئن نبودم.

اما اینبار از بس هیزمشان دود کرده بود ، به سختی ، چشم ، چشم را می دید.

یکی از خانم های جمع با اعتراض از شوهرشان درخواست کردند که بطری آبی روی آتششان خالی کنندتا هم خیال آن ها راحت شود و هم ما و دیگر خانواده ها کم تر دود بخوریم.

اعتراض های خانم مذکور به نتیجه ای نرسید ، به همین خاطر ایشان با اقتدار برخواستند و بطری را از دستان دختر کوچکشان گرفته و به سمت پسران جوان رفتند و در کمال خونسری بطری آب را روی آتش  ریختند.

سکـــــــــــــــوت.

راحت شدیم. آن ها هم جیک نزدند. بعد از چند دقیقه هم بساطشان را جمع کردند و....

 

نتیجه اخلاقی: در اماکن عمومی فقط ما نیستیم که دوست داریم تفریح کنیم. دیگرانی هم هستند که نیاز به تفریح، استراحت و آرامش دارند. لطفا حق الناس را رعایت فرمایید.

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۱۵

نظرات  (۵)

جالب بود
ای کاش آدما به این نکات توجه داشته باشند

خداقوت.......
به به...!
خانم نویسنده....
آفرین،آفرین...
نقل قول خوبی بود....
موفق باشید....
به جان من موتور بود ها....!!!!

پاسخ:
پاسخ: جدا؟؟؟ پس چوبا رو کجا جا داده بودن؟
افرین منم قبول دارم به شرطی که ما هم تلاش کنیم استانه تحملمون روببریم بالا با کوچکترین چیزی به مردم اعتراض نکنیم